عشق حقیقی

عشق حقیقی می‌تواند عشق به یک آیتم از منوی کافه‌ی گوستاوی باشد. مثلا این وری‌بری‌خاتا را ببینید! راستش را بخواهید من اصلا با مزه‌اش حال نمی‌کنم اما دلم‌ می‌خواهد جرعه جرعه اسم‌ جسورانه‌اش را بنوشم و ازینکه مال من است و ‌شجاعت انتخابش را دارم کیف کنم. آیا عشق چیزی جز این است؟»
موسیو گوستاو بعد از این خطابه یک وری‌بری‌خاتای خنک سفارش داد و خلاصه حرف‌هایش را در دفترچه‌اش نوشت
هفتشنبه یکی از هشته‌های سالی بوداپستی، موسیو گوستاو مثل همیشه پشت‌ میز دو نفره کنار پنجره نشسته بود و با وری‌بری‌خاتایش عشق‌بازی می‌کرد که دینگ‌ سفارش اسنپ‌فود به صدا در آمد. حامید که‌ پشت سیستم بود با صدای بلند گفت:

-باهار کلیمی یه وری‌بری‌خاتا
موسیو گوستاو چند جرعه آخر وری‌بری‌خاتای روی میزش را نوشید. آه که قلب تپنده‌ای در گوشه‌ای از این شهر بی‌باکانه آیتم مورد علاقه من را سفارش می‌دهد. آه که او از درون یک گوستاوی است. اندرزگویه را باز کرد و در فصل عشق اضافه کرد:
-عشق به نام‌ها و اسامی، یک عشق حقیقی است
از آن روز به بعد هر زمانی که صدای زنگ اسنپ‌فود می‌آمد موسیو گوستاو با صدای بلند می‌پرسید: کیه؟

هشتشنبه هشته بعدش موسیو گوستاو بالاخره در جواب سوال کیه؟ شنید، باهار کلیمی
برای اولین بار وری‌بری‌خاتای موسیو ناتمام روی میز جا ماند و موسیو در کافه را باز کرد و

عشق حقیقی وری بری خاتا

برای اولین بار

برای اولین بار وری‌بری‌خاتای موسیو ناتمام روی میز جا ماند و موسیو در کافه را باز کرد و رفت. پیک که از پله‌ها پایین می‌آمد موسیو گوستاو را دید که روی نیمکت جلوی کافه نشسته ‌است. می‌خواست قفل جعبه حمل غذا را باز کند که متوجه شد لاستیک عقبش پنچر شده است. اینجا بود که موسیو پیشنهاد داد او سفارش را برساند. آدرس را گرفت و به سمت مقصد دوید. البته قبل از اینکه راه بیفتد در اندرزگویه نوشت:
-کمک به هم نوع زیباست و زیبایی خود عشق است

به مقصد رسید و زنگ واحد مورد نظر را فشار داد. چند دقیقه بعد مرد سبیل کلفتی با عرق‌گیری که دور تا دور یقه‌اش جویده شده بود در را باز کرد. موسیو اصرار کرد که فقط و فقط نوشیدنی را به خود باهار خانوم تحویل خواهد داد. مرد دستی به سیبیلش کشید و موسیو را در آغوش گرفت و در گوش موسیو آرام گفت:
-خودمم جیگر! این اسم مستعار فضای مجازیمه. دوست داشتی بهم پی‌ام بده
موسیو خودش را از بغل مرد بیرون کشید و تا پشت میز دو نفره کنار پنجره دوید

عشق حقیقی

تا آنجا که به یاد می‌آورم تا هشته‌ها هربار که وری‌بری‌خاتا سفارش می‌داد با صدای بلند می‌گفت: عشق در اشتباه است. اشتباهی غریب و ترسناک

همین چند روز پیش این جمله را پی‌نوشت فصل عشق در اندرزگویه کرد. اینستاگرام کافه بوداپست

2 دیدگاه

  1. بازتاب:داستان هیچ - اندیشیدن و تفکر - BUDAPEST 1932 CAFE CLUB

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *